تمثیل و مثلهای ایرانی بخش اول
از ماست كه بر ماست - روايت دوم
يك درخت جواني رفت پيش يك درخت پيري و پرسيد:« خبر داري كه يك چيزي آمده كه ما را مي برد و از پايمان مي اندازد؟»
درخت پير گفت:«برو ببين از ما هم چيزي همراه او هست؟» وقتي كه درخت جوان رفت و ديد كه دسته ارّه و دسته تيشه از چوب است، برگشت و گفت:« دسته ارّه و دسته تيشه از چوب است!» درخت پير آهي كشيد و گفت:« از ماست كه بر ماست.»
يادداشت: ناصر خسرو علوي دراين باره قطعه اي دارد
گويند عقابي به در شهري برخاست وز بهر طمع پر به پرواز بياراست
ناگه زيكي گوشه ازين سخت كماني تيري زقضاي بد بگشاد برو راست
در بال عقاب آمده آن تير جگر دوز وزابر مرورا به سوي خاك فروخواست
زي تير نگه كرد، پر خويش بر او ديد گفتا « زكه ناليم؟ كه از ماست كه بر ماست»
درخت پير گفت:«برو ببين از ما هم چيزي همراه او هست؟» وقتي كه درخت جوان رفت و ديد كه دسته ارّه و دسته تيشه از چوب است، برگشت و گفت:« دسته ارّه و دسته تيشه از چوب است!» درخت پير آهي كشيد و گفت:« از ماست كه بر ماست.»
يادداشت: ناصر خسرو علوي دراين باره قطعه اي دارد
گويند عقابي به در شهري برخاست وز بهر طمع پر به پرواز بياراست
ناگه زيكي گوشه ازين سخت كماني تيري زقضاي بد بگشاد برو راست
در بال عقاب آمده آن تير جگر دوز وزابر مرورا به سوي خاك فروخواست
زي تير نگه كرد، پر خويش بر او ديد گفتا « زكه ناليم؟ كه از ماست كه بر ماست»
اگر این مطلب برای شما مفید بوده، از ویدوآل حمایت کنید
کلیک کنید
تا کنون نظری ثبت نشده است.